
اکسپرسیونیسم به عنوان واکنشی در برابر امپرسیونیسم به وجود آمد و در آلمان بود که به طور کامل توسعه یافت. اکسپرسیونیسم، بیش از یک سبک هنری، جنبشی بسیار متعهد بود که با واقعیتی روبرو بود که با آن موافق نبود و در همه حوزهها، هنر، ادبیات، سینما یا موسیقی وجود داشت.
از منظر هنری، مانند سایر جنبشهای آوانگارد، مخالفت با استفاده از فرمها و فضاهای سنتی وجود داشت و رویکردی به واقعیت جستجو میشد.
گروه Die Brücke (پل) در سال 1905 در درسدن تأسیس شد که توسط کرشنر، بلیل، هکل و اشمیت روتلاف تأسیس شد، همه آنها دانشجوی معماری بودند اما این حرفه را رها کردند تا خود را کاملاً به نقاشی اختصاص دهند. سال بعد نولده و پچشتاین و ون دونگن به گروه پیوستند و در سال 1910 اتو مولر این کار را کرد.
تأثیر بر هنر آنها متفاوت بود، زیرا آنها سنت های ژرمنی و نماینده ترین نویسندگان خود را دورر یا کرانچ به طور عمیق مطالعه کردند، بنابراین از زایلوگرافی (حکاکی روی چوب) با سنت بزرگ در آن کشور استفاده کردند. که رنگ را نیز به کار می برد و بر جنبه فرمی آثار تأثیر می گذاشت و به اشکال زاویه دار و متضاد در زمینه دو بعدی تبدیل می شد. از سوی دیگر، تأثیراتی از جدایی وین یا نویسندگانی مانند ون گوگ و مجسمه سازی آفریقایی واقیانوسی.
در چارچوب اهداف گروه، تخریب قوانین و جستجوی خودانگیختگی در عمل خلاق بود. مهمتر از همه، برای آنها، هنر چیزی ذهنی بود که کاملاً به خالق آن بستگی داشت، که در آن مهم ایده بود. بنابراین، آنها از فرم های بسیار ساده شده و تغییر شکل یافته همراه با رنگ های بسیار متضاد استفاده کردند تا بتوانند ارزش درونی اشیاء را بهتر منتقل کنند.
گروه در سال 1913 منحل شد.
گروه اکسپرسیونیستی Der Blaue Reiter (آبی سوار)، در سال 1911 پدید آمد، توسط واسیلی کاندینسکی، فرانتس مارک، و توسط هنرمندانی مانند پل کلی و فون جاولنسکی شکل گرفت.
در سال 1912 Kandisnsky و Marc مجله Der Blaue Reiter را منتشر کردند، این سالنامه هم برای مکانی بود که هنرمندان، نویسندگان و غیره در از بین بردن محدودیت هایی که در طول قرن ها در هنر ایجاد شده بود کمک کردند.
اگرچه نکاتی وجود داشت که او را با پل مرتبط می کرد، مانند مطالعه و تأثیر هنرهای بدوی، The Blue Rider بسیار کمتر از پل قبلی سرکش بود. از این رو، از غزلیات، تهذیب صورت را تا رسیدن به اصل میجویند.
مارک خود را این گونه بیان کرد: «هر چیزی پوسته و هسته، ظاهر و جوهر، نقاب و حقیقت خود را دارد. اینکه ما به جای جوهر چیزها فقط به پوسته می رسیم… خیلی زود مرد را بی رحم احساس کردم.»
برای رسیدن به اصل چیزها، تغییر شکل لازم نبود، همانطور که اعضای El Puente انجام دادند، بلکه در مورد رهایی فرم از تمام سطحی نگری بود.تحت پوشش.
این جست و جو برای جوهر به طور فزاینده ای در طرحواره سازی فرم ها و تضاد رنگ بیان می شد، هرچند دومی به شیوه ای ظریف تر. بنابراین، کاندینسکی شروع به سرکوب هرگونه پیوند با جهان عینی کرد و به انتزاع رسید.
آخرین نمایشگاه گروه در سال 1914 برگزار شد که با جنگ منحل شد.