
شهرتی که هنرمند روسی Alexander Rodchenko به عنوان یک نقاش در دهه های اول قرن بیستم به دست آورد، عمدتاً به دلیل شخصیت او به عنوان مقلد نقاش دیگری از هموطن خود است.,Kasimir Malevich و ساخته های سوپرماتیستی او.
حقیقت این است که کار او کیفیت و شخصیت بیشتری در مجسمه هایی که ساخته است و مهمتر از همه در فتومونتاژهای مدرنی است که او برای مجله Lef ویرایش کرده است. 1923 و 1930.

کره رنگ و دایره رودچنکو
یعنی الکساندر رودچنکو در طول زندگی خود (متولد ۱۸۹۱ و درگذشته در ۱۹۵۶) نقاش، مجسمهساز، عکاس، طراح گرافیک، طراح صحنه و حتی یک معمار بود، یعنی یک هنرمند تمام عیار و چند رشتهای و بسیار بی قرار. او بر این باور بود که هنرمندان باید افرادی باشند که بیش از هر چیز باید بتوانند چیزی مفید برای جامعه «بسازند» و جملات قاطعانه ای را بیان نکنند که در آن او مرگ نقاشی سه پایه را اعلام کند.
در تصاویر سازندهگرای او وضوح بسیار خوبی دیده میشود و همیشه از یک محور پویا بر اساس موربها و پرسپکتیوهای زاویه بالا یا پایین و از آنها تشکیل شدهاند. عناصر اشکال هندسی خود را می سازند.
اما با وجود اینکه از نظر هنری با کاسیمیر مالویچ مرتبط بود، رودچنکو در مقابل او ایستاد. و با اشکال آنها مخالفت کردساختگرایان به سوپرماتیسم مالویچ، در واقع او حتی نقاشی سیاه روی سیاه خود را در سال 1918 کشید، که با آن به یکی از معروفترین آثار پاسخ داد. آثار Malevich White on White، که به نوبه خود مدتی پیش اثری با عنوان Suprematist Destroyer of Constructivist Form تولید کرده بود که عنوان آن تقابل هنری بین این دو شخصیت هنر آوانگارد روسی را روشن می کند.
به همین دلیل است که خواندن رودچنکو مقلد ساده مالویچ گاهی اوقات می تواند دلیلی بر ناآگاهی از تاریخ لحظه و نفس شخصی هر یک از آن هنرمندان به نظر برسد. چنین رقابتی که ما را به عنوان یکی دیگر از مظاهر جوش و خروش فرهنگی که در اروپای آوانگاردهای هنری دهه های اول قرن بیستم وجود داشت نشان می دهد. لحظهای برای هنر که در آن جریانهای تصویری و هنری به طور کلی تنوع پیدا میکرد و هر یک از خالقان میخواستند آثار و نظریههایشان مبتکر جنبشها و سبکهای جدیدی باشد که هر کدام بدیعتر و در تضاد با همعصران خود هستند. زیرا حقیقت این است که به محض خلق اولین آثار انتزاعی و کوبیست، رگه هنری تا کنون غیرقابل تصور گشوده شد که توسط For اولین بار در تاریخ هنر، فیگوراسیون و واقعیت دیگر اهمیتی نداشتند و نظریه پردازی در مورد هنر، رنگ، اشکال و نور نقش غیرعادی ایفا کرد.